لباس فرم
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 68
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 162
بازدید کل : 65458
تعداد مطالب : 116
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1

ابزار وبلاگنویسان اس ام اس جدید
همین امروز در آسمان باکس ثبت نام کنید!
جایی برای جوونی
شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : فرزاد

از قدیم‌ همین جوری بوده که لباس دلالت داشته بر شغل.

مثلاً اگر سر ساختمان بروی و کت و شلوار تر و تمیز و کیف سامسونت داشته باشی، جماعت کارگر همه به تو «آقای مهندس» می‌گویند. اگر کت و شلوار داشته باشی و دکمه بالای یقه‌ات را بسته باشی و یک سررسید هم زیر بغلت باشد، به تو حاج‌آقا می‌گویند و همه می‌فهمند که صاحب پروژه‌ای. تا حالا کسی ندیده که یک کشتی‌‌گیر جلیقه و شلوار و پاپیون روی تشک برود یا یک بیلیاردباز با دوبنده کشتی پای میز بیلیارد بایستد. چون بالاخره هر شغلی یک لباسی دارد.

متأسفانه مدتی است که این تفکیک به هم خورده و جماعت با لباس‌های مبدل به شغل‌های اصلی‌شان می‌رسند. لذا تصمیماتی اتخاذ شده تا اوضاع و احوال درست شود. در همین مورد رئیس مجمع امور صنفی، توزیعی و خدماتی شهر تهران از بررسی طرحی خبر داده که در صورت تصویب و اجرای آن، تمام خانم‌هایی که در مشاغل آزاد فعالیت می‌کنند باید از لباس فرم استفاده کنند.

موقعیت اول: تام و جری

زری‌خانوم: خب پری‌جون کجاها هستی؟

پری‌خانوم: توی یه شرکت ساختمونی منشی‌ام؟

زری‌خانوم: وا؟! باز شغلت رو عوض کردی؟ مگه مربیگری مهدکودک چه عیبی داشت؟

پری‌خانوم: لباسش خوب نبود. نیس که لباس باید با شغل‌ هماهنگ باشه. آبرو واسه‌م نمونده بود. آخه کی می‌آد خواستگاری دختری که هر روز باید مانتو و شلوار و مقنعه صورتی با طرح تام و جری تنش کنه؟

موقعیت دوم: معرفی

مادر: خیلی دختر ماهیه. توی بایگانی ناحیه شهرداری منطقه خودمون مسئول اندیکاتوره. همین باید عروسم بشه.

پسر: شما همه‌ش یه بار نیم‌ساعت پیش توی بقالی دیدیش، آخه از کجا این همه اطلاعات درباره‌ش داری؟

مادر: وا! مگه من حواسم سرجاش نیست. خب از لباسش معلوم بود. این مقنعه آبیا با مانتو گل‌بهیا مال مسئولای اندیکاتور توی ناحیه شهرداریاس دیگه.

پسر: نه! من یه بار گفتم، تا آخرشم می‌گم من دختر آقا ماشاالله بقال سرکوچه رو می‌خوام.

مادر: ای وای! خدا مرگم بده. مگه از روی جنازه من رد بشی. آخه تو خجالت نمی‌کشی پسر؟! همه در و همسایه از روی لباسش می‌فهمن چیکاره‌س!

پسر: آخه مگه مربی بودن عیبه؟!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب